شنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۵

ساعتها

دو حالت براي تنظيم ساعت در بهار در كشورهاي مختلف وجود دارد حالت اول كه تا سال پيش در ايران عزيز نيز رايج بود كشيدن ساعت به جلو همزمان با طولاني تر شدن روز و نيز در نهايت استفاده حداكثر از نور در ساعت فعال جامعه و در نتيجه كاهش برق مي باشد اما آنچه كه از امسال به جاي كشيدن ساعت به جلو اجرا مي شود كشيدن آدمها به عقب است يعني بنده و شما اگر محصل بوديم بايد در ساعت 7 در سر كلاس حاضر شوند حداقل بايد 6 از خواب بيدار شوند و اگر سرويس مدرسه نداشته باشند پدر مادر شاغل بدبخت نيز بايد با آنها از خواب بيدار شوند و اگر مادر خانه دار باشد نيز براي صبحانه معمولاً از خواب بيدار شود اما نتيجه اخلاقي اينكه امكان كشيدن ساعت ها به جلو و يا انسانها به عقب هر دو وجود دارد ولي معمول و معقول آنست كه ساعتها به جلو كشيده شود.
تا بعد يا علي

چهارشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۵

قم

سه شنبه با استفاده از طرح زوج و فرد خودروها و اينكه ماشين ما خوشبختانه شماره اي فرد دارد از طرح خارج شده و خيابانها را به قصد قم طي كرديم و به طرف اين شهر مقدس حركت كرديم درست نميدونم ولي مث اينكه چار پنج سالي ميشد كه من قم نرفته بودم در ابتداي اتوبان اولين چيزي كه جلب نظر ميكرد بردهاي تبليغاتي بزرگي بود كه ساعت هاي سوئيسي رو تبليغ ميكرد و دومين مطلب هم منظره مرقد امام بود بود كه به نظر مي اومد از اون چيزي كه فكر ميكردم و آنچه كه آخرين بار ديدم بيشتر گسترش پيدا كرده خلاصه رسيديم قم ابتدا ناهاري خورديم سپس سوهان حسابي خريديم و آنگاه تو رودخانه اي كه از قديم پاركينگ بود و حالا اسفالت شده ماشين رو پارك كرديم عجب قرآن فروشاي سريشي تو پاركينگ بودند قرآن رو ميذاشت تو ماشين و فرار ميكرد با يكي شون هم نزديك بود دعوام شه نميدونم درست چرا؟!!! ولي خلاصه رفتيم تو حرم عجب صحنهايي به حرم اضافه شده و چقدر تأسيسات ساختماني زياد شده صحني كه نام امام خميني داشت بسيار زيبا بود يه لحظه كه رفتم تو صحن ياد فيلم مستندي كه در مورد روند ساختن و گسترش مسجد پيامبر در مدينه بود افتادم واقعاً فيلم جالب و استثنايي بود خلاصه پس از زيارت هم رفتيم جمكران و اومديم تهران.
تا بعد يا علي

شنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۵

تهران در تعطيلات

اين روزاي تعطيل جون ميده براي تهران گردي،با چي؟ با ماشين، چرا؟چون در اوقات معمولي سال اون تهرانه كه دور سرت مي چرخه ولي اين خيابوناي خلوت جون ميده براي مثل مني كه از بس تو تهران شلوغ رانندگي نكردم كم كم دارم رانندگي رو فراموش ميكنم اما امروز از شريعتي نزديك سينما ايران انداختم تا از ظفر رفتم تو ،چيز جالبي كه توجهم جلب كرد يك عكاسي بود كه عكس رضا عطاران رو سر درش بود مث اينكه مال خودش بود،بعد از ظفر انداختم تو نفت از ميرداماد رفتم تو جردن بعد بالاي جردن از يه كوچه كه اون طرفش فروشگاه جام جم بود انداختم تو ولي عصر بعد اون قدر رفتم تا جاي پارك پيدا كنم بعد رفتم تو پارك ملت يكم پياده روي كردم، اين كوليها هم مثل اينكه به صورت لشكري به تهران حمله كردن همه جا پر بودند تو پارك، سر چارراها و.. بعد هم برگشتم خونه ولي هوا واقعاً عالي بود فردا ميدونم همين پارك ملت جاي سوزن انداختن نيست فردا سيزده بدر يا به قول تلويزيون روز طبيعته ..
تا بعد يا علي