شنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۶

پنچری

پنچری = پارک یا پارک = پنچری

دوشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۶

طر ح مبارزه با بدحجابی

والا من همیشه همین جوری میام بیرون ولی نمیدونم شما چرا تابستونا می گید من بد حجابم

برای رعایت حجاب این قسمت بدن رو که مو گفته میشه باید بپوشانی

من؟؟؟؟؟؟کی گفته من بد حجابم الکی به عرضتون رسوندن

آقا لطفا یک عدد شانه تقدیم این آقا بکنید

خودم قشنگ موهامو درست می کنم تا از اینجا رد شم بعدشم هر جور دلم خواست این موهامو میذارمش بیرون

ببین اومدی نسازی ها بیا بریم سریع هدایتت کنم اونقدر کیف داره

کمک به یک همنوع همیشه جواب میده مخصوصا وقتی کمک نخواهد

جناب سروان تازه موهامو رنگ کردم حیف نیست بذارم تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟






جمعه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۶

آگهی استخدام


این هم آگهی استخدام که یکی از همشهری های تهرانی در یکی از پاساژهای معتبر نوشته بود گفتم شاید جالب باشه

دوشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۶

یار استرالیا


خدمت شما عرض کنم باز مثل همیشه گل کاشت یک مدال گرفت از دست فرماندار کل استرالیا برای بازی های درخشانش و نیز کمک به زنان و کودکان سرطانی این جایزه و لقب دریافتی "یار استرالیا" آن چیزی در حد دریافت لقب سر در انگلیس است خلاصه اینکه حسودان و عنودان بدگوهر عزیز از حسودی بترکن.

پنجشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۶

در هر صورت ما خوبيم


آره دست تكان بده، حتماً تو دلت داري ميگي آقا اين طوري كه شما از ما پذيرايي كرديد ما اگه باز دوباره آمديم عراق حتماً تو آبهاي شما مي آييم،چون يك دل سير چلوكباب مفت مي خوريم، كلي معروف مي شويم، آخرشم كت شلوار شيك مي پوشيم مي رويم انگليس اين خانم هم به بچه اش مي رسد، چون دلش براي مامانش خيلي تنگ شده بود। اصلاً از فردا ممكن است تمام انگليسي ها ممكنه بيايند تو آبهاي ما، چون ميخواهند چلوكباب مفت بخورند و مشهور بشوند و از همه مهمتر برگردند انگليس. اما بالاخره نفهميديم اين آزاد كردن،رأفت اسلامي بود، در مقابل آزادي جلال شرفي(دبير دوم سفارت ايران در بغداد) بود، يا...... .در هر صورت اگر از اين آزادي ما امتيازي نگرفته باشيم، ضرر كرده ايم،چون شوراي امنيت و اتحاديه اروپا در اين موقعيت براي ما بيانيه صادر كردند و كلي خبرهاي تحريفي (كما في السابق ) در مورد ما منتشر شد، خدا ان شاء الله عاقبت همه ما را ختم به خير كند، اين انگليسي ها درابتداي ورود به ايران متوجه سياست هاي اشباه انگليس شدند و هي نامه نوشتند فكر كنم وقت آزاد زيادي كه در ايران داشتند باعث شد فكرشان باز بشود و نيز از چلوكباب غافل نشويد كه معجزاتي دارد. به كت و شلوار طوسي بدون كراواتشان (لباس رسمي 98.5 % مقامات رسمي ما) رسيدند، و آن خانم ملوان هم به بچه عزيزش رسيد، چون بنده خدا بي سرپرست مانده بود،آ قربون بچه انگليسي برم.
اما نكته دوم اينكه تقريباً كنفرانس رئيس جمهور را كامل گوش دادم و بيشترش را نگاه كردم، از نكات جالب اينكه خبرنگار فاكس نيوز وقتي سؤال مي پرسيد رئيس جمهور به او نگاه نمي كرد و در انتهاء خانم خبرنگار داشت چشمهاي خودش را نشان مي داد و نيز هيچيك از خبرنگاران داخلي روزنامه هاي مخالف دولت اجازه طرح سؤال پيدا نكردند، در حالي كه فاكس نيوز، سي ان ان، بي بي سي و..سؤال كردند. رئيس جمهور در پاسخ سؤالاتي كه پيش بيني كرده بود پرسيده مي شوند حاضر جواب بود، ولي در جواب سؤال خبرنگار انگليسي كه مصداقات توطئه انگليس وامريكا در دو سال اخير براي ايران را پرسيد، با تأخير از انفجار هاي اهواز و مسائل هسته اي نام برد.كنفرانس ديروز بيشتر شكل و شمايل يك شو تلويزيوني را داشت تا كنفرانس مطبوعاتي.

سه‌شنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۶

مادر و ديگر هيچ


دوباره ميم مثل مادر را ديدم اين بار با مادرم، دوباره گريه كردم اين بار كمتر. نميدانم براي خودم يا آقا رسول يا خوبي هاي مادران. هنوز هم در راز فداكاري هاي بي حد و حصر مادران درمانده ام. هنوز هم هيچ دليل عقلي كه حتي احساسي نيز براي بعضي از گذشتها و ايثار مادران نمي يابم، زياد هم تلاش نمي كنم چون فكر مي كنم اصلاً مردان و يا حتي زنان مادر نشده نيز آن را درك نمي كنند ولي با چشم ديده اند چون مادر داشته اند.
چه خوب كه دوباره نوشتنم همزمان با بهار و ياد و نام مادر شده است و نيز آفا رسول. فيلمهايش را زياد دوست نداشتم، البته در كودكي با فيلمي كه نمي دانم نامش چه بود و و يكي در انتهاي فيلم به خودش قمقمه مي بست بسيار گريه كرده بودم، "افق" را خيلي در تلويزيون ديدم، سريال "سفر به چزابه" را دنبال نكردم، هيوا را ديدم و دوست داشتم، قارچ سمي و كمكم كن را نديدم، از "نسل سوخته" و "مزرعه پدري" كه در سينما ديدم اولي را پسنديدم ولي خيلي اذيتم كرد خيلي تلخ بود. رسول ملاقلي پور خودش جنگ را ديده بود، دروغگو نبود، رياكار و نان به نرخ روز خور نبود، عصبي بود و سيگاري، اين را از عكسي كه ايسنا از افطاري وزارت ارشاد گذاشته بود فهميدم، كمي هم چاق بود و اهل درد. اين همه دليل براي زود رفتنش كافي نيست ولي يك دليل مهم اينكه زميني نبود براي نماندنش كافي بود، اين را از "ميم مثل مادر" مي شد فهميد. روحش شاد.