چهارشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۴

مهدي

براي تو مي نويسم براي تو مهدي جان، نزديك به يكسال از درگذشت ناگهاني مهدي ميگذره پسر شاد و خندان و 17 ساله اي كه در ماه رمضان با دهان روزه صبح از خونه بيرون رفت و ديگه برنگشت توي خيابون با يه ماشين تصادف كرد و جان سپرد،مهدي رفت و پدر و مادرش و تمام فاميل رو انگشت به دهان گذاشت،هنوز كه هنوزه مرگ اونو باور نكردم فكر ميكنم يه جايي تو خونه شونه و چقدر دردناكه رنج مادر و پدري كه داغدار جوانشان هستند فقط از خدا ميخوام به هر كي درد سنگين ميده صبر و درمونم بده،الانم كه دارم اينارو مينويسم هم بازم مات و مبهوت ياد اون صورتي كه يه لحظه خنده ازش محو نميشد افتادم خدا فقط خودش ميدونه والدينش تو اين يه سال چي كار كردند و چي كشيدن منم پارسال يه شبه شعري براش گفتم براي خودش كه نه براي پدر مادرش كه بازم اونو اينجا ميارم خدايا تو اين ماه عزيز از تو ميخوام به همه صبر و تحمل بدي تا بتونن مرگ عزيزانشونو تحمل كنن.

لبها تو واكن براي بابا تا يه بار ديگه خندتو ببينم
كاش يه بار ديگه در باز شه ومن بازم اون چشماي زنده تو ببينم
پسر عزيزم رفتي وحالا ديگه من نميخوام هيچكسو ببينم
بيا و دوباره دستاتو بذار روي سر من تا جون بگيرم
باورم نميشه بدون تو، من بتونم تو دنيا سامون بگيرم
كاش مي شد عزيزم تو زنده باشي تا بازم بتونم آروم بگيرم
چشماي مامان باز مونده به راهي شايد از در بياد اون نازنينم
مهدي عزيزم زندگي بي تو شده شب تار و بي همنشينم
تا بعد يا علي

هیچ نظری موجود نیست: